این روزها بهترین کلمهای که حال و روزم را میتواند تعریف کند چیزی به جز "خستگی مفرط" نیست.
دیگر نمینویسم. یعنی با نام "هویج" نخواهمنوشت. دارم میروم که یا بعد از تولدم یا بعد از کنکور با اسم خودم، با اسم واقعیم برگردم و بنویسم. این آدرس را هم حذف نمیکنم تا نشانهای باشد بر همه گذشتهام.
گذشته از همه اینها، این هفته که گذشت نه هفته قبلش روز شهرآورد تهران، برای انتخاب واحد یکی از دوستهایم که علموصنعت کامپیوتر میخواند تهران به سر میبردیم. همان چهارشنبه از انقلاب تا پارک ملت پیاده گز کردیم. ساعت ده و خوردهای هم برگشتیم میدان ونک به جای شام هایدا گاز زدیم و شب رفتیم خوابگاه حکیمیه. سه روز به بطالت تام گذراندیم. کمی حوصلهام فراخناکتر شد و برگشتم. از تهران فقط همان ولیعصرش را دیدم و به هیچکدام از آشناهای تهرانی خبر ندادم که تهرانم. پنجشنبه باران گرفت، جمعه دو عدد کاپشن خریدم پنجاه هزار تومان سبکتر شدم برگشتم دو تا کاپشن قرمز خریدم به شدت توی چشم.
یک بازی هست به اسم Numpty physics نزدیک به چهار پنج ساعت، چهار نفری بازی کردیم. کار کشیدیم از مغزمان بیشتر از کنکور.
بیشتر از این نوشتنم نمیاید. شما هم که نظر دادنتان نمیآید. وبلاگ بعدی را روی وردپرس میزنم، پولم به هاست شخصی نمیرسد. مگر یک نفر کادوی تولدم را هاست و دامنه شخصی بدهد که باز هم سختیش گردن آدم دیگری میافتد. فعلن خداحافظ.
پینوشت:
طبق معمول روی قول ترک نوشتن من زیاد حساب نکنید. چون ممکن است به سرم بزند برگردم. ولی الان برای برونرفت از بحران پیشرو بهترین کار این است که به خودم بگویم که نخواهم نوشت.
دیگر نمینویسم. یعنی با نام "هویج" نخواهمنوشت. دارم میروم که یا بعد از تولدم یا بعد از کنکور با اسم خودم، با اسم واقعیم برگردم و بنویسم. این آدرس را هم حذف نمیکنم تا نشانهای باشد بر همه گذشتهام.
گذشته از همه اینها، این هفته که گذشت نه هفته قبلش روز شهرآورد تهران، برای انتخاب واحد یکی از دوستهایم که علموصنعت کامپیوتر میخواند تهران به سر میبردیم. همان چهارشنبه از انقلاب تا پارک ملت پیاده گز کردیم. ساعت ده و خوردهای هم برگشتیم میدان ونک به جای شام هایدا گاز زدیم و شب رفتیم خوابگاه حکیمیه. سه روز به بطالت تام گذراندیم. کمی حوصلهام فراخناکتر شد و برگشتم. از تهران فقط همان ولیعصرش را دیدم و به هیچکدام از آشناهای تهرانی خبر ندادم که تهرانم. پنجشنبه باران گرفت، جمعه دو عدد کاپشن خریدم پنجاه هزار تومان سبکتر شدم برگشتم دو تا کاپشن قرمز خریدم به شدت توی چشم.
یک بازی هست به اسم Numpty physics نزدیک به چهار پنج ساعت، چهار نفری بازی کردیم. کار کشیدیم از مغزمان بیشتر از کنکور.
بیشتر از این نوشتنم نمیاید. شما هم که نظر دادنتان نمیآید. وبلاگ بعدی را روی وردپرس میزنم، پولم به هاست شخصی نمیرسد. مگر یک نفر کادوی تولدم را هاست و دامنه شخصی بدهد که باز هم سختیش گردن آدم دیگری میافتد. فعلن خداحافظ.
پینوشت:
طبق معمول روی قول ترک نوشتن من زیاد حساب نکنید. چون ممکن است به سرم بزند برگردم. ولی الان برای برونرفت از بحران پیشرو بهترین کار این است که به خودم بگویم که نخواهم نوشت.