۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

یک فیلم‌نامه اکشن جاسوسی



خارجی ظهر

[لانگ‌شات] صحرای بزرگ است، چند ماشین شاسی بلند سیاه در دوردست به چشم می‌خورد، از پشت دوربین صدای پا میاید، چند لحظه بعد مردمی کفن‌پوش در حال انجام مناسک حج از جلوی دوربین می‌گذرند، مردی که موهایش را از ته تراشیده و عینکی به چشم دارد نیز در بین جماعت است؛ دسته‌های عینکش روی کله کچلش رد انداخته‌است و عرق از سر و رویش جاری است.

[کلوزآپ] قیافه مرد کمی چاق است، نشان از درآمد بالا و زندگی راحتش دارد در چشم‌هایش تشعشع عجیبی دیده‌می‌شود که گویای دانشمند هسته‌ای بودن اوست.

[نمای بالا] یک مرد کفن‌پوش دیگر با چهره مشکوک اشاره‌ای با سر می‌کند. چند مرد دیگر سری تکان می‌دهند و مرد عینکی ناگهان از حال میرود، چند مرد زیر بغل او را می‌گیرند و از بین جماعت بیرون می‌برند. یک ماشین سیاه به آن‌ها نزدیک می‌شود.

داخلی زمان نامعلوم

[واید شات از گوشه اتاق] یک اتاق ساده بدون هیچ‌گونه روزنه‌ای است در گوشه اتاق یک توالت فرنگی و یک آفتابه به چشم می‌خورد. مرد روی تخت خوابیده‌است. از خواب بیدار می‌شود چشم‌هایش را باز می‌کند و به این‌ور و آن‌ور نگاه می‌کند به طرف دوربین مداربسته‌ای که در گوشه اتاق کار گذاشته‌شده‌است نگاه می‌کند.

[اتاق کنترل؛ دوربین شخص‌اول] مانیتور بالا سمت راست تصویر اتاق مرد را نشان می‌دهد مرد به همان گوشه اتاق می‌رود که دوربین آنجاست، دستش را در دماغش می‌کند و به جایی می‌مالد؛ به سمت دستشویی می‌رود و پشت به دوربین کارش را می‌کند و روی تختش می‌نشیند.

[اتاق نشیمن] صدای ناله از اتاق زندانی می‌اید، نگهبان سراسیمه با لپ‌تاپش به سمت اتاق می‌دود، در را باز می‌کند و مرد را می‌بیند که روی تختش دراز کشیده و ناله می‌کند. "Shahram, Shahram, wake up, what’s wrong?" پشت لباس مرد نوشته CIA. شهرام با یک ضربه آپرکات مرد را از پا درمی‌آورد و لپتاپش ر برمی‌دارد و وایرلس لپتاپش را روشن می‌کند، وایرلس در اتاق او آنتن نمی‌دهد و او از اتاق خارج می‌شود و حساب ۳ نگهبان بقیه را هم می‌رسد و یک ویدئو روی یوتیوب می‌گذارد و خودش را دانشمند هسته‌ای معرفی می‌کند.

داخلی هواپیما

[کلوزآپ صدا با بازتاب] صدای فکرکردن شهرام را می‌شنویم: "خوبه چهارتا فیلم جیمز باند دیده‌بودم ها!"

1 comments:

نویسنده مهمان گفت...

این مردک هم ملتی رو گذاشته سر کار

ارسال یک نظر