۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

پست اضطراری

گویا رسانه ملی میل فرموده‌اند و یک خبر پخش کرده‌اند مبنی بر پاره کردن و آتش‌زدن عکس بنیان‌گذار کبیر انقلاب؛ رهبر بزرگ مردم ایران، آیت‌الله خمینی کرده‌اند. کاری به درست و غلط بودن این کار ندارم یا اصلن راست و دروغ بودنش؛ این ماجرا پدر پدربزرگم را جلوی چشمم آرد به جان خودم و خودتان.

من خودم به شخصه خیلی کم طرف رسانه ملی میروم مگر مواقعی که برای نوشتن سوژه نداشته باشم آن هم فقط برنامه طنز ۲۰:۳۰! متاسفانه روز پخش آن خبر کذایی هم سوژه لازم برای نوشتن را داشتم. غرض از پست بی‌وقت اینکه امروز صافمان کردند. رفته‌بودم ثبت‌نام کنکورم را کامل کنم کافی‌نت مزبور یک عدد تلویزیون چهارده‌ اینچ را با صدای خیلی کم روشن کرده‌بود تا از اخبار روز دنیا و ایران عقب نماند، طفلک خودش هم دیوانه شد. مردم ولایی شهرهای شیراز، قم، مشهد، اصفهان، کرمانشاه و کلن هرجایی که دم دستشان کمی ارزشی یا آدم پول لازم بود جمع کرده‌بودند و یک آقایی را هم گذاشته‌بودند آن بالا با یک میکروفون که داد بزند لامصب خودش گویا از دیروز چند تا میکروفون هم قورت داده‌بود با اینکه صدای تلویزیون به زور ۱۰٪ صدای کل توی کافی‌نت بود صدای این لیدر از همه جا به گوش می‌رسید اصلن خود اسرافیل هم این‌جوری بلد نیست بوق بزند.

به هر حال یک سیستم خالی پیدا شد با یک سرعت خوبی کانکت شدیم سایت سازمان سنجش. شروع کردیم به پر کردن جاهای خالی بلافاصله بعد از تمام کردن همه جاهای خالی یک اینتر زدیم تا برویم مرحله بعد از سایت انداختمان بیرون. صدای هر شهری را هم درمیاوردند از شهر قبلیش بلندتر بود. چهار پنج تا فحش به مخترع کنکور دادم و دوباره شروع کردم جاهای خالی را پر کردن. حراف شهر اصفهان نامردی نکرد و چهارتا فحش زیرجلکی به دانشجونماهای اغتشاشگر حال و آینده داد و بعد از فحش آخرش باز هم از سایت بیرونمان کردند.

با انتقال تلویزیون به مشهد من هم دوباره وارد سیستم شدم. دوباره همه جاهای خالی را پر کردم‌و قبل از اینکه سخنران مشهدی شروع به لعن و نفرین کند اطلاعات را تایید کردم و رفت تا اطلاعات آزمون را پر کنم. اطلاعات آزمون را که پر کردم تا تائیدش کنم شعارهای مردم ولایت مدار شروع شد و سایت باز هم خوابید.

سرتان را درد نیاورم هر بار تا یک‌جایی میرفتیم و هر شهری با شعارهایش سایت را می‌خوابانید. خلاصه هفده‌بار تلاش کردیم تا آخر سر یک ثبت‌نام زپرتی را تمام کنیم. آخرش هم نفهمیدیم سایت هم با مردم شعار می‌داد که می‌خوابید که آخرالزمان شده‌بود. در هر حال خدا باعث و بانی ثبت‌نام اینترنتی کنکور را لعنت کند. پدرمان را درآورد و دوهزار تومان هم خرج روی دستمان گذاشت. در ضمن کلی هم فحش و فضیحت بارمان کردند.

شعرنوشت:

ایران ای سرای من    خاکت توتیای من
جاویدان بهشت من    عشقت کیمیای من

3 comments:

بشقاب اسپاگتی گفت...

ببین هویج، تا خودم رنده ات نکردم،برو پارگراف سوم، خط دوم، کلمه چهارم پستت را اصلاح کن .
وگرنه دعا میکنم امسال دانشگاه پیام نور مراغه قبول شی.
بچه تو خجالت نمیکشی ؟زشته ! بچه از سوم دبستان به بعد، باید دیکته اش همیشه بیست باشه
اگه تا فردا صبح درستش نکنی، باهات آب هویج میگیرم

عرعری گفت...

دیشب بیست و سی رو دیدم!آخ برای اولین بار به جای اینکه من حرص بخورم از دیدنش، از حرص خوردن این نجف زاده حال کردم، آخ حال کردم، آخ حال کردم.

ناشناس گفت...

همین برنامه های طنز بانمک و پرمفهوم بیست و سی رو می بینی که اینجوری سرت بوی قرمه سبزی می ده جوون!!! باید بود وسط کار می رفتی کابل سرورش رو از توی بدن!!!! اون یارو میکروفونیه می کشیدی بیرون پسرم.. متصل بودن به همدیگه باعث دردسر می شدن.

ارسال یک نظر